می گذاریم و می رویم
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما دل می بندیم.
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما روی هم جمع می کنیم.
می گذاریم و می رویم، می دانیم اما به رفتن نمی اندیشیم.
ما همه آنچه را اندوخته ایم و همه آنچه را برای
خود جمع کرده ایم، می گذاریم و می رویم.
به روشنی پیداست که باور نکرده ایم.
باور نکرده ایم؛ مرگ را، رفتن را، سفر از دنیا به آخرت را
ورنه این چنین گرم ساختن خانه دو روزه مان نمی شدیم و این چنین
به رنگارنگی اش نمی اندیشیدیم و این چنین در آبادی اش نمی کوشیدیم و به خاطر
این رنگارنگی، پا بر بایدها نمی گذاشتیم و رفتن را از یاد نمی بردیم.
کاش برای باور کردن، گهگاهی سری به آنها که گذاشته اند
و رفته اند، می زدیم!
تا راه چاره باقی است
آدمی جایزالخطاست؛
اشتباه می کند، به خطا می افتد و این خطا را حتی اگر به عمد باشد،
می شود کتمان کرد، پوشاند، پنهان کرد.
می شود عذرخواهی کرد.
می شود راه گریزی جست.
می شود از زیر بارش شانه خالی کرد.
می شود از نتیجه تلخ اشتباه به کسی پناه برد.
می شود جبرانش کرد.
همه اینها مربوط به زمانی است که تو در دنیا به اشتباهت پی ببری،
اما اگر اشتباه آدمی و خطاکاری اش تا روز حساب در پرونده اش بماند و خود او
به حساب خطا و درست اعمالش نرسد، دیگر راه نجاتی نیست؛
چون در روز حساب، نه می شود پنهان کرد، نه می شود عذرخواهی کرد،
نه می شود گریخت، نه می شود خطا را به دوش دیگران انداخت، و نه می شود
به کسی یا کسانی پناه برد.
پس تا راه چاره باقی است، برای خطاکاری هامان چاره ای بیندیشیم.